دوستان

جایی برای تو ..........

دوستان

جایی برای تو ..........

یادت هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


اولین بوسه پنهانی من یادت هست ؟

عصر آن روز پریشانی من یادت هست ؟

بام تهران و تبِ جیغ کشیدن با باد

اولین بار ، غزل خوانی من یادت هست ؟

اولین لذت سیگار کشیدن با تو ...

دم و دود لب شهوانیِ من یادت هست ؟

دورِ من گشتن و دیوانگی ات پیش همه

خنده مردم و حیرانیِ من یادت هست ؟

حتم دارم که تو هم همچو من از روی جنون

می کشی درد که عریانی من یادت هست

مثل باغی که کهنسال ترین بیدش را

تو هم آیا شب ویرانی من یادت هست ؟

مثل سروی که تحمل نکند باران را

تن بارانی من یادت هست ؟

خوشبختی..............

خوشبختی گاهی ،
آنقدر دم دستمان است که نمیبینیمش ،
که حسش نمیکنیم ،
چایی که مادر برایمان میریخت و میخوردیم ، خوشبختی بود ،
دستهای بزرگ و زبر بابا را گرفتن ،
خوشبختی بود ،
خنده های کودکیهامان ،
شیطنت ها ،
آهنگ های نوجووانیمان ،
خوشبختی بود ،
اما ، ندیدیم و آرام از کنارشان گذشتیم ،
چای را به غر غر خوردیم که کمرنگ یا پر رنگ است ، سرد یا داغ است ،
زور زدیم تا دستمان را از دست بابا جدا کنیم و آسوده بدویم ،
گفتند ساکت ، مردم خوابیده اند و ما ، غر غر کردیم و توپمان را محکمتر به دیوار کوبیدیم ، خوشبختی را ندیدیم یا ، نخواستیم ببینیم شاید ، اما ، حالا ،
رفیق جانم ، هر‌کجا که هستی ، هر چند ساله که هستی ،
با تمام گرفتاریهای تمام نشدنی که همه مان داریم ،
فردا را ، قدر بدان ،
خوشبختی های کوچکت را بشناس و بفهم و باور کن

برای بوییدن دامان مادرت که هنوز داریش ، برای بوسیدن دست پدرت که هنوز نمیلرزد ، هنوز هست ،
بهانه کن برای به آغوش کشیدن یک دوست ، برای تقدیم یک شاخه گل به همسرت ،
رفیق جانم ، خوشبختی ها مانا نیستند ،
اما ، میشود تا هستند زندگیشان کرد ، نفسشان کشید 
یادمان باشد بزرگترین خوشبختی "عشق " است

عشق

از زلزله عشق خبر کس ندهد

 آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای...........

روز و روزگار...........

روز نو ؛ روزگار نو.......

دیدن هر بامداد ، اتفاق ِ ساده ای نیست ...
خوشایند است و تکرار ناپذیر ؛

گنجشک ها بیخود شلوغش نمیکنند ...