دوستان

جایی برای تو ..........

دوستان

جایی برای تو ..........

چشم قهوه ای تو

وقتی به چشم قهوه ای ات فکر میکنم

از لابلای هر نفسم؛دردسر بکش

چشمان تو مزارع کوباست،...

بعد از این،

فنجان فال قهوه ی من را تو سر بکش

**

کوبا،

همیشه سرخوش سیگار یا شکر

با مردمان قهوه ای اش مثل شعر نو

چشمان تلخ قهوه ای ات را به من بده

این شعر های دم نکشیده برای تو!

***

سرسبزی شمال اروپا مزخرف است

یا سردی همیشه ی زنهای استونی

اصلن به من چه آبی دریای بالتیک

با چشمهای قهوه ای خود ،

چه می کنی؟!

****

من خاوری/میانه ای/ ام،منفجر شده

دستی اگر به لمس سقوطم رسیده است

یک شب دفاع نحس مقدس شروع شد

جنگی که خون شهر مرا سرکشیده است

*****

اصلن به من چه قهوه ای چشمهای تو

وقتی به جنگ،شهر مرا سر بریده اند

آنقدر زخمی ام که فقط فکر می کنم

پای مرا به جنگ جهانی کشیده اند

******

کوبای خوب اول این شعر مال تو

سیگار یا شکر،به تو تقدیم می شود

می ترسم اینکه از بغلم دور تر شوی

این شعر مختصر به تو تقدیم می شود

*******

اصلن به من چه از بغلم دورتر شوی

اصلن به من چه ،اینکه اروپا مزخرف است

من خاوری/میانه ای/ام،دربدر ترین

این شعر عاشقانه سراپا مزخرف است

********

من فحش می دهم به ترورهای بی هدف

حالی که دست های مرا مُشت می کند

با پول نفت شکل جهانم عوض شده

اما هنوز سفره به نان پُشت می کند

*********

این سگ نوشته ها که فقط پارس می کنند

با من حضور نحس سگی را نگاه کن

فرقی نمی کند که،کجا خاک بر سری!

حتی اگر! سواحل زیبای بارسلون

**********

بی انقلاب درد زیادی کشیده ام

سیگار می کشم که فقط درد کم کنم

با چشمهای قهوه ای ات،شعر گفته ام

می خواستم برای خودم قهوه دم کنم

بانوی چشم قهوه ای من

چشم های تو آبی نیست
وگرنه حتما
در آنها غرق می شدم
سیاه نیست
وگرنه حتما درآنها
به خواب می رفتم
سبز نیست
وگرنه حتما در آنها گم می شدم
اما
نه دوست دارم غرق شوم
نه به خواب بروم
نه گم شوم
من دوست دارم
هر صبح
قله ای تازه از چشم هایت را
فتح کنم
و هر غروب
جرعه ای از آنها بنوشم
بانوی چشم قهوه ای من

چشم

تا تو نگاه می‌کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو، این چه نگاه کردن است

شهریار

〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰

دو چشم داشت دو سبز آبی بلاتکلیف
که بر دوراهی دریا ـ چمن مردد بود

حسین منزوی

〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰

گنه از جانب ما نیست اگر مجنونیم
گوشه چشم تو نگذاشت که عاقل باشیم

سیدعلی صیدی طهرانی

〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰

با یافتن چشم تو آرام گرفتم
چون شاعر درمانده پس از کشف قوافی

علیرضا بدیع

〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰

خورشید هم از چشم سیاه تو می‌افتد
هر روز اگر طی نکند عرض جهان را

غلامرضا طریقی

〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰

آن که چشمان مرا تَر کرد، اندوه ِ تو بود
گرچه چشم عاشقان بوده ست از آغاز، تَر

علیرضا قزوه

〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰

چشم تو باده‌ترین جام حلالیست که هست
در مقامی که همان حال محالیست که هست

افشین یداللهی

〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰

چشم مست یار من میخانه می‌ریزد بهم
محفل مستانه را رندانه می‌ریزد بهم

فیض الله نکویی

〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰

از دست چشم‌های کسی درد می‌کشم
مادر بخوان برای من امن یجیب را

سجاد دانشمند

〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰

دنیا همه شعر است به چشمم اما
شعری که تکان داد مرا چشمِ تو بود

میلاد عرفان‌پور

〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰

چشم من چشم تو را دید ولی دیده نشد
من همانم که پسندید و پسندیده نشد

سجاد سامانی

〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰

موی تو قرارم بهم می‌زند 
چشم تو به مستی رهم می‌زند

بیژن ترقی

〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰

به آیه آیه چشم خمار تو سوگند
پس از نگاه خرابت شراب نازل شد

فاطمه معصومی

〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰

برق چشم تو به هر بت بخورد می‌شکند 
چه کسی دیده بتی با هنر بت‌شکنی

عمران میری

〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰

مثل غزل پخته‌ی سعدی‌ست نگاهت
هربار مرورش بکنم باز قشنگ است

رؤیا باقری

〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰

روزه‌ام با ربنّای دیده‌ات وا می‌شود
العجب از آن همه ذکری که در چشمان توست

آرش شریعتی

〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰

آمدم می‌ بخورم، توبه کنم، برگردم
باز میخانه چشم تو زمینگیرم کرد

 بابک نبی

〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰

مادرم گفت که عاشق نشوی! گفتم: چشم 
چشم‌های تو مرا بی خبر از چشمم کرد

محمدمهدی شفیعی

〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰

کمی با سرمه زیبا کن دو چشم نکته‌بینت را
مشخص کن برایم مرزهای سرزمینت را

بنیامین دیلم کتولی

〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰

کاشف الکل اگر رازیست بانو بى‌گمان
کاشف ِمستىِ چشمانِ شما من بوده‌ام

محسن محمودى

چشمانت


از غم که چشم‌های تو لبریز می‌شود
انگار فصل‌ها همه پاییز می‌شود

تلفیق چشم شیر و غزال است چشم تو
چون با غرور و عشق گلاویز می‌شود

سیدمحمدمجید موسوی گرمارودی

〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰

هر چقدر این روزها دستان من تنهاترند
چشم‌هایت شب به شب زیباتر و زیباترند

رازداری‌های من بیهوده است، این چشم‌ها
از تمام تابلوهای جهان گویاترند...

من پَر کاهی به دست باد پاییزم ولی
چشم‌های روشنت از کهربا گیراترند...

پانته‌آ صفایی بروجنی

〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰

هر کسی شعر به چشمان تو تقدیم کند
مثل این است که رقاصه به باکو ببرد...

باز هم خیره به عکست شده ام تا شاید
این سری چشم تو را چشم من از رو ببرد

حسین زحمتکش

〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰

بیماری چشمان تو بیمارم کرد
در دام غم و غصه گرفتارم کرد

یک روز امید زندگی داد به من
روز دگر از زمانه بیزارم کرد

کیوان‌ هاشمی

〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰

در هر نگهت مستی صد جام شرابست
چشمان تو میخانه دل‌های خراب است

زد شعله به جان چشم فریبای تو هر چند
برق نگهت زود گذر همچو شهاب است

محمد شهدی لنگرودی

غم چشمانت

از غم که چشم‌های تو لبریز می‌شود
انگار فصل‌ها همه پاییز می‌شود

تلفیق چشم شیر و غزال است چشم تو
چون با غرور و عشق گلاویز می‌شود