دوستان

جایی برای تو ..........

دوستان

جایی برای تو ..........

گناه عکاس

گناه چشم تو... یا... نه! گناه عکاس است 
که این چنین به نگاهت دچار و حساس است 

و مدتی است که هنگام دیدن چشمت 
«اعوذ بالله» او «قل اعوذ بالناس» است
 
برای رستن او از جهنم و آتش 
پل صراط نگاهت ملاک و مقیاس است 

تمام اهل زمین را جهنمی کردی 
که آیه آیه ی چشمت «یوسوس الناس» است 

تمام شهر از ایمان به کفر برگشتند 
گناه چشم تو حالا به پای عکاس است؟

در وصف چشم

گویی دو چشم جادوی عابدفریب او
بر چشم من به سحر ببستند خواب را



چشمت به کرشمه خون من ریخت
وز قتل خطا چه غم خورد مست



توبه کنند مردم از گناه به شعبان
در رمضان نیز چشم‌های تو مست است



چشمت چو تیغ غمزه خونخوار برگرفت
با عقل و هوش خلق به پیکار برگرفت



آورده ز غمزه سحر در چشم
در داده ز فتنه تاب در موی

سعدی

〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰

دو چشمش بسان دو نرگس بباغ
مژه تیرگی برده از پر زاغ

فردوسی

〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰

مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده‌اند به مستی زمام ما



راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت



به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت



چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست



چشم تو ز بهر دلربایی
در کردن سحر ذوفنون باد



نرگس همه شیوه‌های مستی
از چشم خوشت به وام دارد



ز چشمت جان نشاید برد کز هر سو که می‌بینم
کمین از گوشه‌ای کرده‌ست و تیر اندر کمان دارد

حافظ

〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰

مست شوند چشم‌ها از سکرات چشم او
رقص‌کنان درخت‌ها پیش لطافت صبا



به دو چشم من ز چشمش چه پیام‌هاست هر دم
که دو چشم از پیامش خوش و پرخمار بادا

مولانا

〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰

دهانی و چشمی به اندازه تنگ
یکی راه دل زد یکی راه چنگ



به چشمی ناز بی‌اندازه می‌کرد
به دیگر چشم عذری تازه می‌کرد

نظامی

〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰

از چشٖم و دل مپرس که در اولین نگاه
شد چشم من خرابِ دل و دل خراب چشم

صائب تبریزی

دل عاشق

دل عاشق به پیغامی بسازد
خمار آلوده با جامی بسازد

مرا کیفیت چشم تو کافیست
ریاضت‌کش به بادامی بسازد

چشم تو

چشمم چو به چشم خویش چشم تو بدید
بی چشم تو خواب چشم از چشم رمید

ای چشم همه چشم به چشمت روشن
چون چشم تو چشم من دگر چشم ندید

چشم تو

ای چشم تو دلفریب و جادو
در چشم تو خیره چشم آهو

در چشم منی و غایب از چشم
زآن چشم همی‌کنم به هر سو

صد چشمه ز چشم من گشاید
چون چشم برافکنم بر آن رو

چشمم بستی به زلف دلبند
هوشم بردی به چشم جادو

هر شب چو چراغ چشم دارم
تا چشم من و چراغ من کو

این چشم و دهان و گردن و گوش
چشمت مرساد و دست و بازو

مه گر چه به چشم خلق زیباست
تو خوبتری به چشم و ابرو

با این همه چشم زنگی شب
چشم سیه تو راست هندو

سعدی به دو چشم تو که دارد
چشمی و هزار دانه لوء لوء