گویی دو چشم جادوی عابدفریب او
بر چشم من به سحر ببستند خواب را
❤
چشمت به کرشمه خون من ریخت
وز قتل خطا چه غم خورد مست
❤
توبه کنند مردم از گناه به شعبان
در رمضان نیز چشمهای تو مست است
❤
چشمت چو تیغ غمزه خونخوار برگرفت
با عقل و هوش خلق به پیکار برگرفت
❤
آورده ز غمزه سحر در چشم
در داده ز فتنه تاب در موی
سعدی
〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰
دو چشمش بسان دو نرگس بباغ
مژه تیرگی برده از پر زاغ
فردوسی
〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپردهاند به مستی زمام ما
❤
راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت
❤
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
❤
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست
❤
چشم تو ز بهر دلربایی
در کردن سحر ذوفنون باد
❤
نرگس همه شیوههای مستی
از چشم خوشت به وام دارد
❤
ز چشمت جان نشاید برد کز هر سو که میبینم
کمین از گوشهای کردهست و تیر اندر کمان دارد
حافظ
〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰
مست شوند چشمها از سکرات چشم او
رقصکنان درختها پیش لطافت صبا
❤
به دو چشم من ز چشمش چه پیامهاست هر دم
که دو چشم از پیامش خوش و پرخمار بادا
مولانا
〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰
دهانی و چشمی به اندازه تنگ
یکی راه دل زد یکی راه چنگ
❤
به چشمی ناز بیاندازه میکرد
به دیگر چشم عذری تازه میکرد
نظامی
〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰
از چشٖم و دل مپرس که در اولین نگاه
شد چشم من خرابِ دل و دل خراب چشم
صائب تبریزی