وقتی به چشم قهوه ای ات فکر میکنم
از لابلای هر نفسم؛دردسر بکش
چشمان تو مزارع کوباست،...
بعد از این،
فنجان فال قهوه ی من را تو سر بکش
**
کوبا،
همیشه سرخوش سیگار یا شکر
با مردمان قهوه ای اش مثل شعر نو
چشمان تلخ قهوه ای ات را به من بده
این شعر های دم نکشیده برای تو!
***
سرسبزی شمال اروپا مزخرف است
یا سردی همیشه ی زنهای استونی
اصلن به من چه آبی دریای بالتیک
با چشمهای قهوه ای خود ،
چه می کنی؟!
****
من خاوری/میانه ای/ ام،منفجر شده
دستی اگر به لمس سقوطم رسیده است
یک شب دفاع نحس مقدس شروع شد
جنگی که خون شهر مرا سرکشیده است
*****
اصلن به من چه قهوه ای چشمهای تو
وقتی به جنگ،شهر مرا سر بریده اند
آنقدر زخمی ام که فقط فکر می کنم
پای مرا به جنگ جهانی کشیده اند
******
کوبای خوب اول این شعر مال تو
سیگار یا شکر،به تو تقدیم می شود
می ترسم اینکه از بغلم دور تر شوی
این شعر مختصر به تو تقدیم می شود
*******
اصلن به من چه از بغلم دورتر شوی
اصلن به من چه ،اینکه اروپا مزخرف است
من خاوری/میانه ای/ام،دربدر ترین
این شعر عاشقانه سراپا مزخرف است
********
من فحش می دهم به ترورهای بی هدف
حالی که دست های مرا مُشت می کند
با پول نفت شکل جهانم عوض شده
اما هنوز سفره به نان پُشت می کند
*********
این سگ نوشته ها که فقط پارس می کنند
با من حضور نحس سگی را نگاه کن
فرقی نمی کند که،کجا خاک بر سری!
حتی اگر! سواحل زیبای بارسلون
**********
بی انقلاب درد زیادی کشیده ام
سیگار می کشم که فقط درد کم کنم
با چشمهای قهوه ای ات،شعر گفته ام
می خواستم برای خودم قهوه دم کنم