پاییز که می آید ....دیگر نمی توانید در مقابل عاشق شدن مقاومت کنی
شاید در همین فصل است که آدم ها شاعر میشوند......
در همین فصل است که یک داستان عاشقانه ای سر میگیرد ....
نمیدانم شاید شیرین وفرهاد در این فصل یکدیگر را ملاقات کردند
پاییز عاشقانه ترین عاشقانه های خداست ....
حواسمان را جمع کنیم پاییز فصل عاشقان است
تا تو نقاش دل تنگ منی، دقت کن... برگ ها را نکنی زرد! دلم می گیرد...
تابستان را داغ نیامدن کردی پاییز را سرد نبودن نکن گناه دارد۰۰۰
ای یار دوردست که دل میبری هنوز
چون آتش نهفته به خاکستری هنوز
هر چند خط کشیده بر آیینهات زمان
در چشمم از تمامی خوبان، سری هنوز
سودای دلنشین نخستین و آخرین!
عمرم گذشت و توام در سری هنوز
ای نازنین درخت نخستین گناه من!
از میوههای وسوسه بارآوری هنوز
آن سیبهای راه به پرهیز بسته را
در سایه سار زلف، تو میپروری هنوز
با جرعهای ز بوی تو از خویش میروم
آه ای شراب کهنه که در ساغری هنوز
اگر پاییز نبود
هیچ اتفاق شاعرانه ای نمی افتاد
نه موسیقی باد بود
نه سمفونی کلاغها
نه رقص برگ
و من
هیچ بهانه ای برای بوسیدن تو
در این شعر نداشتم ..