در خواب دیدم دلبرم ، خندید و من بوسیدمش…
آرام چون پروانه ای ، رقصید و من بوسیدمش…
همپا شدم با گام او ، با ناز و با ایهام او،
با نم نم آوازها ، چرخید و من بوسیدمش…
در دشت و صحرای دلم ،امید بارش داشتم،
چون نرگسی درسینه ام ،روئیدو من بوسیدمش…
گفتم فدایت جان من، کی میشوی مهمان من،
آهسته در رویای من ، لغزید و من بوسیدمش…
رفتم کمی مستی کنم ، تا اوج همدستی کنم،
درجام احساس اندکی ،جوشید و من بوسیدمش…
تردید کردم در غزل، در بیتهایی بی مثل،
مشتی غزل در دیده ام،پاشید و من بوسیدمش…