-
میخواستم ؛ نشد.........
چهارشنبه 14 مهر 1395 13:12
می خواستم خراب نگاهش شوم، نشد بیچاره دو چشم سیاهش شوم، نشد می خواستم که در دل شب ها ستاره ای چرخان به گرد صورت ماهش شوم، نشد می خواستم که وقت همآغوش او شدن حتی فدای حس گناهش شوم، نشد می خواستم دریچه پژواک خنده اش یا آینه مقابل آهش شوم، نشد گفتم به خود که همدم تنهایی اش شوم بی چشمداشت پشت و پناهش شوم، نشد می خواستم که...
-
بانو اجازه.........
چهارشنبه 14 مهر 1395 12:43
بانو اجازه هست غزلی تازه سر کنم؟ تا عمق چشم های قشنگت سفر کنم؟ بانو اجازه هست که شعر لب تو را روزی هزار دفعه نخوانده زِ بَر کنم؟ بانو اجازه هست که از عشقِ داغمان فریاد سر دهم، همه را با خبر کنم؟ بانو! بگو که عاشقمی؛ جانِ من بگو! تا آسمان زیر و زمین را زبر کنم آغوش واکن و به من آن شور را بده تا جان به کف نهاده، برایت...
-
پاییز که میشود.....
سهشنبه 13 مهر 1395 14:31
پاییز که میشود همه چیز زیر سر باد و باران است باد موهای او را پریشان میکند و باران اشک های تو را پنهان به بهانه باد دستش را محکم تر میگیری و به بهانه باران چترت را با او شریک میشوی پاییز که میشود روز بخاطر تو سر یک ساعت در مقابل شب کوتاه می آید تا خواب او را بیشتر ببینی فقط پاییز از بی خوابی های تو باخبر است تو تنها...
-
خوب می دانی
سهشنبه 13 مهر 1395 14:23
پریشان تو ام هرچند می دانم نمی دانی چه حالی دارد ای گیسوکمند من پریشانی سرانجام دل شوریده ام را می توان فهمید از آن چشمان مست و تیغ های ناب زنجانی من از اول اسیر بوسه و آغوش بودم، آه خصوصا بوسه ی شیرین شورانگیز پنهانی زبان عشق اگر مردم بلد بودند می دیدند که چشمان تو استادند، استاد غزل خوانی غزل عمری بدهکار اداهای تو...
-
پاییز فصل عاشقان....
سهشنبه 13 مهر 1395 14:13
پاییز که می آید ....دیگر نمی توانید در مقابل عاشق شدن مقاومت کنی شاید در همین فصل است که آدم ها شاعر میشوند...... در همین فصل است که یک داستان عاشقانه ای سر میگیرد .... نمیدانم شاید شیرین وفرهاد در این فصل یکدیگر را ملاقات کردند پاییز عاشقانه ترین عاشقانه های خداست .... حواسمان را جمع کنیم پاییز فصل عاشقان است
-
نقاش...
سهشنبه 13 مهر 1395 14:11
تا تو نقاش دل تنگ منی، دقت کن... برگ ها را نکنی زرد! دلم می گیرد...
-
گناه دارد ؛بیاااااا
سهشنبه 13 مهر 1395 14:11
تابستان را داغ نیامدن کردی پاییز را سرد نبودن نکن گناه دارد۰۰۰
-
ای یار دور دست.....
سهشنبه 13 مهر 1395 14:09
ای یار دوردست که دل میبری هنوز چون آتش نهفته به خاکستری هنوز هر چند خط کشیده بر آیینهات زمان در چشمم از تمامی خوبان، سری هنوز سودای دلنشین نخستین و آخرین! عمرم گذشت و توام در سری هنوز ای نازنین درخت نخستین گناه من! از میوههای وسوسه بارآوری هنوز آن سیبهای راه به پرهیز بسته را در سایه سار زلف، تو میپروری هنوز با...
-
اگر پاییز نبود....
سهشنبه 13 مهر 1395 14:06
اگر پاییز نبود هیچ اتفاق شاعرانه ای نمی افتاد نه موسیقی باد بود نه سمفونی کلاغها نه رقص برگ و من هیچ بهانه ای برای بوسیدن تو در این شعر نداشتم ..
-
شاهد افلاکی
سهشنبه 13 مهر 1395 14:00
چون زلف توام جانا، در عین پریشانی چون باد سحرگاهم، در بی سر و سامانی من خاکم و من گردم، من اشکم و من دردم تو مهری و تو نوری، تو عشقی و تو جانی خواهم که ترا در بر، بنشانم و بنشینم تا آتش جانم را، بنشینی و بنشانی ای شاهد افلاکی، در مستی و در پاکی من چشم ترا مانم، تو اشک مرا مانی در سینه سوزانم، مستوری و مهجوری در دیده...
-
کافیست
دوشنبه 12 مهر 1395 16:43
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست قانعم بیشتر ازاین چه بخواهم از تو گاهی از دور تو را خواب ببینم کافیست آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن من همین قدر که گرم است زمینم کافیست
-
کافیست.........
دوشنبه 5 مهر 1395 12:30
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست قانعم بیشتر ازاین چه بخواهم از تو گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن من همین قدر که گرم است زمینم کافیست من همین قدر که با حال و هوایت گه گاه برگی از...
-
پاییز می رسد...
چهارشنبه 31 شهریور 1395 12:50
پاییز میرسد که مرا مبتلا کند با رنگهای تازه مرا آشنا کند پاییز میرسد که همانند سال پیش خود را دوباره در دل قالیچه جا کند او میرسد که از پس نه ماه انتظار راز درخت باغچه را برملا کند او قول داده است که امسال از سفر اندوههای تازه بیارد، خدا کند او میرسد که باز هم عاشق کند مرا او قول داده است به قولش وفا کند پاییز...
-
ساعت عشق
دوشنبه 29 شهریور 1395 16:13
اون سال پاییز نخواست که ساعتِ مچی شو یه ساعت به عقب تر برگردونه. میگفت از اینکه دیر برسم می ترسم. بذار زمان گولم بزنه، یا چه میدونم ... بهم یادآوری کنه که داره دیر میشه! همیشه وقتی ازش ساعتو می پرسیدم، میگفت هشت ِ من!هفتِ شما. یا وقتی می خواستیم قرار بذاریم بهش میگفتم توی کافه می بینمت، ساعتِ شیشِ تو. دیگه عادت کرده...
-
نگاه ناشیانه
چهارشنبه 24 شهریور 1395 11:29
شبی در شب ترین شبها، تو ماهم می شوی آیا؟ تو تسلیم تماشای نگاهم می شوی آیا؟ شبیه یک پرنده، خیس از باران که می آیم تو با دستان پر مهرت، پناهم می شوی آیا؟ پس از طی کردن فرسنگها راهی که می دانی کنار خستگیها، تکیه گاهم می شوی آیا؟ شناکردن میان خاکهارا من بلد هستم تو اقیانوس موج؛ آماج راهم می شوی آیا؟ نگاه ناشیانه ؛من به...
-
اگر ماه از تو خوشگلتر بود......
دوشنبه 25 مرداد 1395 16:20
اگه ماه از تو خوشگلتر بود هرگز نگاهش نمیکردم اصلا دوستش نداشتم اگر صدای موسیقی ازتو خوشتر بود هرگز به اون گوش نمیدادم اگر آبشار قد و بالاش از تو زیباتر بود هرگز تماشایش نمیکردم اگر گلهای باغچه از تو خوشبوتر بودن هرگز بوشوون نمیکردم اگر در باره شعر هم ازم بپرسی بزار بدونی اگر به تمامی مثل تو نمی بود هرگز نمی سرودمش
-
کاش گفته بودی...
چهارشنبه 20 مرداد 1395 12:53
و حدس می زنم شبی مرا جواب میکنی و قصر کوچک دل مرا خراب میکنی سر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ای ولی برای رفتنت عجب شتاب میکنی من از کنار پنجره تو را نگاه میکنم و تو به نام دیگری مرا خطاب می کنی چه ساده در ازای یک نگاه پاک و ماندنی هزار مرتبه مرا ز خجلت آب میکنی به خاطر تو من همیشه با همه غریبه ام تو کمتر از غریبه ای مرا...
-
خاطرات کودکی....
چهارشنبه 6 مرداد 1395 11:24
خاطرات کــــــــــــودکی زیبـــــا ترند یادگاران کــــــــــــــــــهن مانا تـــرند درس های ســــــال اول ســاده بود آب را بابا بــــــــــــــه سارا داده بود درس پــــــند آمــــــوز روباه و کلاغ روبـــــــه مکار و دزد دشـــــت و باغ روز مهمانی کــــــــوکب خانم است ســفره پــر از بوی نان گندم است کاکلی گنجشککی با...
-
زندگی را باید ساخت
چهارشنبه 30 تیر 1395 12:24
به فکر آمدن روزهای خوب نباشید ! آنها نخواهند آمد … به فکر ساختن باشید. روزهای خوب را باید ساخت.. آرزو میکنم بهترین معمار زندگیتان باشید.
-
به همین کوتاهی.....
چهارشنبه 30 تیر 1395 12:22
زﻧﺪﮔﯽ ﮐﻠﺒﻪ ﯼ ﺩﻧﺠﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻘﺸﻪ ﺧﻮﺩ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ.... ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻋﺠﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ. ﮔﺎﻩ ﺧﺸﮏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺷﺮ ﺷﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺮﺩ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﺷﻔﺎﺑﺨﺸﯽ ﯾﮏ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻥ ﻗﻮﺱ ﻭ ﻗﺰﺡ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭد ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻥ ﮔﻞ ﺳﺮﺧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺑﻮﯾﯽ ﯾﮏ...
-
چشمان خمار
چهارشنبه 30 تیر 1395 12:14
گرشدی عاشق بدان دیوانه وارش بهتر است در قرار یار، عاشق بیقرارش بهتر است در عطش حالی ست از آب گوارا بیشتر چشمهای مست خوب اما خمارش بهتر است گیسوانت راکه چون دریاچه در موج آمده باز کن بر گرد گردن، آبشارش بهتر است دست در دستت نهادن، چشم در چشمت شدن چار فصل سال خوب اما بهارش بهتر است این غزل رازی ست بین چشم او با چشم من...
-
خانه ات آباد
چهارشنبه 30 تیر 1395 12:13
بی مرز تر از عشقم و بی خانه تر از باد ای فاتح بی لشگرِ من خانه ات آباد تا کی بنویسم که تو می آیی و هر بار قولِ "سرِ خرمن بدهی" ، دست مریزاد حافظ به تمسخر به دلم گفت فلانی دیریست که دلدار پیامی نفرستاد دور از تو فقط طعنه خورِ مردمِ شهرم مجنونم و یک شاعرِ دیوانه ی دل شاد دستم به جدایی برسد ، رحم ندارم بد شد...
-
بزرگترین هدیه
سهشنبه 29 تیر 1395 14:27
بزرگترین هدیه ای که میتوان به کسی داد زمان است. هنگامی که برای یک نفر وقت میگذاری، قسمتی از زندگیت را به او داده ای که پس نمیگیری..
-
روزگار غریب
سهشنبه 29 تیر 1395 14:25
روزگار غریبی است … نمکدان را که پر میکنی توجهی به ریختن نمکها نداری … اما زعفران را که میسابی به دانه دانه اش توجه میکنی . . ! حال آنکه بدون نمک هیچ غذایی خوشمزه نیست … ولی بدون زعفران ماهها و سالهامیتوان آشپزی کرد و غذا خورد … مراقب نمکهای زندگیتان باشید … ساده و بی ریا و همیشه دم دست … که اگر نباشند وای بر سفره...
-
مجانی
سهشنبه 29 تیر 1395 14:21
زندگی به من آموخت هر چیز قیمتی دارد پنیر مجانی فقط در تله موش یافت می شود.......
-
دیش احساس......
سهشنبه 29 تیر 1395 14:19
عیب کار ازجعبه تقسیم نیست سیم سیار دل ماسیم نیست این خدا این هم هزاران طول موج دیش احساسات ماتنظیم نیست
-
حرف دل.........
سهشنبه 29 تیر 1395 14:17
زمانی حرف بزن: که ارزش حرفت بیشتر از سکوتت باشه و زمانی دوست انتخاب کن، که ارزش دوستت بیش از تنهاییت باشه
-
دریا
سهشنبه 29 تیر 1395 14:06
1 چشم هایم را بسته ام . هیچ چیز را نمیبینم . صدای موجها در گوشم می پیچد و با خودم حساب می کنم که چند موج دیگر که به ساحل برسند، دریا تمام می شود؟ 2 موجها پریشان و باشتاب به ساحل می رسند. سراسیمه اند و صدای پایشان، خواب اهالی دریا را آشفته می کنند. چنان به سوی ساحل می شتابند که انگار خبر مهمی دارند... اما وقتی به ساحل...
-
لبخند بزن دوست من
سهشنبه 29 تیر 1395 13:53
تبسم را نه می توانیم بخریم، نه می توانیم قرض کنیم فقط مى توانیم هدیه بدهیم میســــپارمت به لبخند ها… در مسیر باد بمان تا بوى مهربانیت تسخیر کند این شهر پر از بیهودگى را… لبخندبزن دوست من تنور دلت گرم…
-
دیوارهای دنیا
سهشنبه 29 تیر 1395 13:51
دیوارهای دنیا بلند است . گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار...مثل بچه بازیگوشی که توپ کوچکش را از سر شیطنت به خانه ی همسایه میاندازد. به امید آن که شاید در آن خانه باز شود... گاهی دلم را پرت میکنم آنطرف دیوار..آنطرف حیاط خانه خداست. آن وقت هی در می زنم.. در می زنم..! فریـــاد میزنم : دلم افتاده توی حیاط شما ،می شود...