از غم که چشمهای تو لبریز میشود
انگار فصلها همه پاییز میشود
تلفیق چشم شیر و غزال است چشم تو
چون با غرور و عشق گلاویز میشود
سیدمحمدمجید موسوی گرمارودی
〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰
هر چقدر این روزها دستان من تنهاترند
چشمهایت شب به شب زیباتر و زیباترند
رازداریهای من بیهوده است، این چشمها
از تمام تابلوهای جهان گویاترند...
من پَر کاهی به دست باد پاییزم ولی
چشمهای روشنت از کهربا گیراترند...
پانتهآ صفایی بروجنی
〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰
هر کسی شعر به چشمان تو تقدیم کند
مثل این است که رقاصه به باکو ببرد...
باز هم خیره به عکست شده ام تا شاید
این سری چشم تو را چشم من از رو ببرد
حسین زحمتکش
〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰
بیماری چشمان تو بیمارم کرد
در دام غم و غصه گرفتارم کرد
یک روز امید زندگی داد به من
روز دگر از زمانه بیزارم کرد
کیوان هاشمی
〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰♥〰
در هر نگهت مستی صد جام شرابست
چشمان تو میخانه دلهای خراب است
زد شعله به جان چشم فریبای تو هر چند
برق نگهت زود گذر همچو شهاب است
محمد شهدی لنگرودی
از غم که چشمهای تو لبریز میشود
انگار فصلها همه پاییز میشود
تلفیق چشم شیر و غزال است چشم تو
چون با غرور و عشق گلاویز میشود
گناه چشم تو... یا... نه! گناه عکاس است
که این چنین به نگاهت دچار و حساس است
و مدتی است که هنگام دیدن چشمت
«اعوذ بالله» او «قل اعوذ بالناس» است
برای رستن او از جهنم و آتش
پل صراط نگاهت ملاک و مقیاس است
تمام اهل زمین را جهنمی کردی
که آیه آیه ی چشمت «یوسوس الناس» است
تمام شهر از ایمان به کفر برگشتند
گناه چشم تو حالا به پای عکاس است؟
گویی دو چشم جادوی عابدفریب او
بر چشم من به سحر ببستند خواب را
❤
چشمت به کرشمه خون من ریخت
وز قتل خطا چه غم خورد مست
❤
توبه کنند مردم از گناه به شعبان
در رمضان نیز چشمهای تو مست است
❤
چشمت چو تیغ غمزه خونخوار برگرفت
با عقل و هوش خلق به پیکار برگرفت
❤
آورده ز غمزه سحر در چشم
در داده ز فتنه تاب در موی
سعدی
〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰
دو چشمش بسان دو نرگس بباغ
مژه تیرگی برده از پر زاغ
فردوسی
〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپردهاند به مستی زمام ما
❤
راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت
❤
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
❤
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست
❤
چشم تو ز بهر دلربایی
در کردن سحر ذوفنون باد
❤
نرگس همه شیوههای مستی
از چشم خوشت به وام دارد
❤
ز چشمت جان نشاید برد کز هر سو که میبینم
کمین از گوشهای کردهست و تیر اندر کمان دارد
حافظ
〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰
مست شوند چشمها از سکرات چشم او
رقصکنان درختها پیش لطافت صبا
❤
به دو چشم من ز چشمش چه پیامهاست هر دم
که دو چشم از پیامش خوش و پرخمار بادا
مولانا
〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰
دهانی و چشمی به اندازه تنگ
یکی راه دل زد یکی راه چنگ
❤
به چشمی ناز بیاندازه میکرد
به دیگر چشم عذری تازه میکرد
نظامی
〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰❤〰
از چشٖم و دل مپرس که در اولین نگاه
شد چشم من خرابِ دل و دل خراب چشم
صائب تبریزی
دل عاشق به پیغامی بسازد
خمار آلوده با جامی بسازد
مرا کیفیت چشم تو کافیست
ریاضتکش به بادامی بسازد